ما بر زمین حضور داریم تا خدا را بشناسیم و او را دوست بداریم، بر طبق خواست و اراده او کارهای نیک انجام دهیم و روزی به ملکوت او وارد شویم [1-3، 358].
انسان بودن به این معنی است که ما از خدا آمده ایم و به سوی او بازمی گردیم. ما از خواستگاهی فراتر از والدین خود سرچشمه گرفته ایم. ما از خدایی می آییم که تمام خوشبختی آسمان و زمین در او جای دارد و نیکبختی جاوید و بی انتهای او، در انتظار ماست. در این میان، ما به روی زمین زندگی می کنیم. گاهی ما نزدیکی آفریننده خود را حس می کنیم و اغلب نیز اثری از او حس نمی کنیم. او پسر خود را برای ما فرستاد تا بتوانیم راه خانه را بازیابیم، تا او ما را از گناه برهاند، از شرارت ها نجات دهد و ما را به دور از کاستی به زندگی راستین هدایت کند. او «راه و راستی و حیات است» (یو14، 6) ← ٢٨٥.
خدا ما را از روی محبتی که آزادانه برگزیده و عاری از نفع شخصی است، آفرید [1-3].
قلب انسان عاشق، سرشار از محبت است. او می خواهد شادی اش را با دیگران تقسیم کند. او این را از آفریننده خود دارد. با وجود این که خدا یک راز است، ما اجازه داریم به روش انسانی به او بیاندیشیم و بگوییم: او ما را از روی محبت «سرشار»ش آفریده است. او می خواست شادی بی انتهای خود را با ما که آفریده های محبت او هستیم، تقسیم کند.