ما فقط به یک خدا ایمان داریم، زیرا براساس شهادت کتاب مقدس، فقط یک خدا وجود دارد. و براساس قانون منطق نیز فقط می تواند یک خدا وجود داشته باشد [200-202، 228].
اگر دو خدا وجود داشت، یکی از آنان حد و مرز دیگری بود؛ هیچکدام از آنان ابدی نبودند، هیچکدام کامل نبودند؛ به این ترتیب، هیچ یک از آن دو، خدا نبود. پایه و بنای تجربه ای که اسرائیل از خدای خود داشت چنین بود: «ای اسرائیل بشنو. ← یهوه خدای ما، خدای یکتاست» (تث، 6، 4). پیامبران همواره مردم را دعوت می کنند، خدایان دروغین را کنار بگذارند و تنها به خدای یکتااعتراف کنند: «من تنها خدا هستم، و خدای دیگری نیست» (اش، 45، 22).
خداوند از آن رو به خود یک نام می دهد که می خواهد مخاطب قرار گیرد [203-213، 230-231].
خداوند نمی خواهد ناشناس باشد. او نمی خواهد مانند یک «سرشت متعالی» که فقط احساس و حس می شود، مورد ستایش قرار گیرد. خداوند می خواهد آشنا باشد و بتوان او را در مقام امر واقعی و تأثیرگذار ندا داد. خدا در بوته شعله ور، نام مقدس خود را بر موسی فاش می کند: ← َاهیَه (هستم) (خرو، 3، 14). خداوند خود را بر قوم خود آشکار می سازد و به رغم آن، خدای نهان باقی می ماند، یک راز حاضر. در اسرائیل از روی احترام به خداوند، نام او به زبان آورده نمی شد (و نمی شود) و به جای آن از واژه Adonai (سَروَر) استفاده می شود. ← عهد جدید، هنگامی که عیسی را در مقام خدای راستین تجلیل می کند، درست از این واژه استفاده می کند: «عیسی، سرور است» (روم، 10، 9).
«خداوند نور است و هیچ تاریکی در او نیست» (1یو، 1، 5). «کلام او حقیقت است» (ام، 8، 7؛ 2 سم، 7، 28)، و «قانون او حقیقت است» (مز، 119، 142). هنگامی که عیسی در پیشگاه پیلاطوس اعتراف می کند: «من برای این متولد شده ام و به این جهان آمده ام تا به حقیقت شهادت دهم»، حقیقت خدا را تضمین می بخشد (یو، 18، 37) [214-٢١7].
خدا را نمی توان در معرض هیچ روش اثباتی قرار داد، زیرا دانش نمی تواند خدا را وسیله آزمون خود قرار دهد. به رغم آن، خدا خود را به شیوه ویژه خود در معرض روش اثباتی خود قرار می دهد. ما به دلیل باورپذیر بودن قطعی عیسی، می دانیم که خداوند حقیقت است. او «راه، حقیقت و حیات است» (یو، 14، 6). هر کس که خود را آماده پذیرش او سازد، می تواند این را دریابد و به معرض آزمون بگذارد. اگر خدا «حقیقت» و راستی نبود، ایمان و عقل نمی توانستند با یکدیگر به گفتگو بپردازند. این تفاهم فقط به این سبب میسر است که خدا، حقیقت و حقیقت، امری خدایی است.
اگر خدا محبت است، پس هیچ آفریده ای یافت نمی شود که خیرخواهی بی پایانِ الهی، آن را دربرنگرفته باشد. خدا فقط اعلام نمی کند که او محبت است، بلکه این را ثابت می کند: «محبتی بزرگ تر از این نیست که کسی جان خود را فدای دوستان خود کند» (یو، 15، 13) [218-221].
هیچ ← دین دیگری، آن چیزی را بیان نمی کند که مسیحیت ابراز می دارد: «خدا محبت است» (1 یو، 4، 8 و 16). ایمان، به این کلام پایبند می ماند، هرچند که تجربه های درد و رنج و شرارت در جهان، انسان ها را به این تردید وامی دارد که آیا خدا براستی محبت است. در ← عهد عتیق نیز خداوند از طریق اشعیای نبی به قوم خود چنین اعلام می کند: «چون تو در نظر من گرانبها و با ارزش هستی و چون تو را دوست دارم، تمام ممالک را فدای تو خواهم کرد» (اش، 43، 4-5 الف)، و از زبان او چنین می گوید: «آیا هیچ زنی فرزند خود را فراموش می کند؟ و هیچ مادر فرزندی را که بدنیا آورده؟ حتی اگر آنها فرزند خود را فراموش کنند، من تو را هرگز فراموش نخواهم کرد. بنگر. من نام تو را بر کف دستم نوشته ام» (اش، 49، 15-16الف). این موضوع را که محبت الهی فقط از واژه های توخالی تشکیل نشده است، عیسی مسیح با فدا کردن جان خود برای دوستانش بر صلیب، ثابت می کند.
هنگامی که خدا را شناختیم، باید او را در جایگاه نخست زندگی مان قرار دهیم. بدین وسیله زندگی جدیدی آغاز می گردد. مسیحیان را می توان از این راه شناخت که آنان حتی دشمنان خود را دوست دارند [222-٢٢٧،٢٢9].
شناخت خدا یعنی شناخت کسی که مرا آفریده و خواسته است، کسی که مرا هر ثانیه با محبت می نگرد، کسی که زندگی مرا برکت می دهد و حفظ می کند، کسی که دنیا و انسان هایی را که دوست دارم، در دستانش نگه می دارد، کسی که با اشتیاق منتظر من است، مایل است مرا سرشار و کامل سازد و اجازه دهد برای همیشه در کنارش زندگی کنم. او حضور دارد. تکان دادن سر به معنای موافقت با این امر، کافی نیست. مسیحیان باید روش زندگی مسیح را برای خود در پیش گیرند.
ما به یک خدا در سه شخص ایمان داریم (← تثلیث اقدس). «خدا تنهایی و انزوا نیست بلکه او جمعی کامل است» (بندیکت شانزدهم، 22/05/2005). [232-236، 249-256، 265-266].
مسیحیان سه خدای گوناگون را پرستش نمی کنند، بلکه تنها یک خدای واحد را که خود را در سه شخص نشان می دهد، اما یکی باقی می ماند. این را که خدا سه گانه است، از سوی شخص عیسی مسیح می دانیم: او، یعنی پسر خدا از پدر خود در آسمانصحبت می کند («من و پدر یکی هستیم»، یو، 10، 30). او خطاب به این پدر دعا می کند و روح القدس را به ما هدیه می دهد که محبت پدر و پسر است. ادای عبارت «به نام پدر و پسر و روح القدس» (مت، 28، 19) نیز به همین دلیل است.
خیر. سه گانگی خدا (← تثلیث اقدس) یک راز است. ما فقط از راه عیسی مسیح از سه گانگی خدا آگاهی داریم [٢٣٧].
انسان ها نمی توانند به کمک عقل خود به سه گانگی خدا پی ببرند. اما آنان چنانچه ← تجلی خدا در عیسی مسیح را بپذیرند، به عاقلانه بودن این راز پی می برند. اگر خدا تک و تنها بود، نمی توانست از ازل دوست بدارد. ما از همان ← عهد عتیق (برای نمونه پی، 1، 2؛ 18، 2؛ 2 سم، 23، 2) در نمونه هایی که عیسی آنها را بر ما روشن ساخته است و حتی در سراسر آفرینش، به آثار سه گانگی خدا راه می یابیم.
ما تنها به این دلیل خدا را در مقام پدر می پرستیم که او آفریننده است و آفریده های خود را سراسر با محبت پذیرا می شود. از این گذشته، عیسی، پسر خدا نیز به ما آموخته است که پدر او را در مقام پدر خود بنگریم، و او را «پدر ما» خطاب کنیم [238-٢40].
ادیان گوناگون پیش از مسیحیت نیز با مخاطب قرار دادن خدا به عنوان «پدر» آشنا هستند. پیش از مسیح نیز در اسرائیل خدا را پدر می خواندند (تث، 32، 6؛ مل، 2، 10) و همزمان می دانستند که خدا همچنین مانند یک مادر است (اش، 66، 13). در تجربیاتی که بشر کسب کرده است، پدر و مادر نشان سرچشمه بودن و اقتدار، حفظ و حراست و حمل هستند. عیسی مسیح به ما نشان می دهد که خدا چگونه براستی پدر ماست: «هر که مرا دید در واقع پدر را دیده است» (یو، 14، 9). در تمثیل پسر گمشده، عیسی درباره ژرف ترین اشتیاق های بشر به یک پدر آسمانیِ مهربان صحبت می کند ← 511-527.
روح القدس، سومین شخص از سه گانگی مقدس (← تثلیث اقدس) است که از عظمت الهی برابری با پدر و پسر برخوردار است [243-248، 263-264].
اگر خدا را در مقام یک واقعیت در درون خود کشف کرده باشیم، درواقع با عملکرد روح القدس سر و کار پیدا کرده ایم. خدا «روح پسر خود را به درون قلب ما فرستاد» (غل، 4، 6) تا ما را کاملاً سرشار سازد. یک فرد مسیحی در روح القدس احساس شادی ژرف، آرامش درونی و آزادی می کند. «زیرا آن روحی که خدا به شما داده است، شما را برده نمی سازد . موجب ترس نمی شود، بلکه آن روح شما را فرزندان خدا می سازد و ما با کمک این روح در پیشگاه خدا فریاد می کنیم: «ابا، ای پدر» (روم، 8، 15ب). در روح القدسی که ما در غسل تعمید و مراسم ← استواری دریافت می کنیم، اجازه داریم خدا را «پدر» خطاب کنیم ← 113-120، 203-207، 310-311.
عیسای ناصری، پسر است، دومین شخص الهی که به هنگام دعا با ادای «به نام پدر و پسر و روح القدس»، از او سخن گفته می شود (مت، 28، 19) [243-260].
هنگامی که عیسی خود را خداوندِ حاکم بر روز ← سبت ساخت و اجازه داد او را «خداوند» خطاب کنند، یا یک شیاد یا براستی خدا بود. جنجال هنگامی به پا شد که او گناهان را بخشید. این کار در نظر همعصران او جرمی محسوب می شد که حکمش مرگ بود. شاگردان از راه معجزه ها و نشان ها، بویژه با رستاخیز مسیح از میان مردگان، توانستند دریابند که عیسی کیست و او را به نام خداوند ستایش کردند. این، همان ایمانِ ← کلیسا است.
«برای خدا هیچ کاری محال نیست» (لو، 1، 37). او قادر مطلق است [٢68-٢78].
کسی که در دشواری هایش خدا را صدا می زند، به قدرتِ مطلق او ایمان دارد. خدا جهان را از هیچ آفرید. او خداوندِ تاریخ است. او همه چیز را هدایت می کند و قادر به انجام هر کاری است. اما این یک راز است که او چگونه از قدرت مطلق خود استفاده می کند. اغلب انسان ها از خود می پرسند: پس خدا کجا بوده است؟ او از طریق اشعیای نبی به ما می گوید: «افکار من افکار شما نیست. راه های شما راه های من نیست» (اش، 55، 8). اغلب قدرت خدا در جایی خود را نشان می دهد که انسان ها دیگر هیچ انتظاری از این قدرت ندارند. ناتوانی حاکم بر جمعه مقدس، به منزله پیش زمینه ای برای رستاخیز بود ← 51، 478، 506-507.
خیر. عبارتِ «خدا جهان را آفرید»، یک اظهارنظر علمی کهنه و از مدافتاده نیست. این یک اظهارنظر الهیات شناختی (theologisch) به شمار می رود، یعنی اظهارنظری درباره شناخت خدا (theos= خدا، logos= شناخت) و منشاء و مبداء همه چیز [٢٨2-٢٨9].
داستان آفرینش، تشریح سرآغاز جهان براساس علوم طبیعی نیست. «خدا جهان را آفرید» اظهارنظری الهیات شناسانه است که رابطه جهان با خدا را مطرح می کند. خدا جهان را خواسته، با آن همراه است و آن را به کمال خواهد رساند. آفریده شدن، به منزله کیفیتی ماندگار برای چیزها و حقیقتی بنیادی درباره آنها است.
بله. درهای ایمان، به روی شناخت ها و فرضیه های علوم طبیعی گشوده است [٢٨2-289].
الهیات فاقد صلاحیت در علوم طبیعی است؛ و علوم طبیعی نیز در زمینه دانش الهیات صلاحیت لازم را ندارند. علوم طبیعی نمی توانند براساس جزمیات این را مردود شمارند که در آفرینش روند هایی هدفمند یافت می شود ؛ در عوض، ایمان نیز نمی تواند تعریفی برای آن ارائه دهد که این روند تکامل در طبیعت چگونه به شکل عینی رخ می دهد. یک مسیحی می تواند نظریه تکامل را به عنوان یک روش تشریح که یاری رسان است بپذیرد، به شرطی که به دام این آموزه خطا در نظریه تکامل گرفتار نشود که انسان محصول تصادفی مبتنی بر روندی زیستی است. پیش شرط ← نظریه تکامل این است که چیزی وجود دارد که قادر به تکامل است. اما بدینوسیله توضیحی ارائه نمی شود که این «چیز» از کجا آمده است. همچنین مسائل مربوط به هستی، سرشت، کرامت، رسالت، معنا و چرایی جهان و انسان ها را نیز نمی توان از راه های مبتنی بر علوم زیستی پاسخ داد. «نظریه تکامل» و ← نظریه آفرینش هردو به نوبه خود پا را از مرزهای خود فراتر می گذارند. باورمندان به نظریه آفرینش، اطلاعات و داده های موجود در کتاب مقدس (برای نمونه قدمت کره زمین، شش روز کاری در هفته) را با ساده انگاری، واژه به واژه می پذیرند.
خیر. این خداوند است که مبداء دنیاست و نه تصادفات. جهان چه از لحاظ سرمنشاء خود و چه براساس آنچه به نظم درونی آن و هدفمندی آن مربوط می شود، محصول عواملی که به شکل «بی معنا» عمل می کنند، نیست.
مسیحیان معتقدند که می توان دستخط خداوند را در آفرینش او خواند. پاپ ژان پل دوم در سال ١٩٨٥ خطاب به دانشمندانی که از جهان به شکل عمومی به عنوان یک روند اتفاقی و بی معنی و بی مفهوم سخن می گویند، چنین می گوید: «درباره جهانی که در آن چنین نظمی پیچیده در عناصر و چنین هدفمندی بی نظیری در حیات آن وجود دارد، سخن گفتن از تصادف، مانند این است که از جست و جو برای پیدا کردن توضیح برای جهان، آن گونه که به نظر ما می آید، دست بکشیم. در واقع این کار، هم معنا با آن خواهد بود که معلول ها را بدون علت بپذیریم. این کار بدان می ماند که به روی فهم و شعور انسانی سرپوش بگذاریم، و بدین طریق مانع تفکر و جست و جوی او برای یافتن راه حل برای مشکلات شویم» ← 49.
خدا که فراتر از زمان و مکان قرار دارد، به تنهایی جهان را از هیچ آفرید و همه چیزها را به عالم هستی فراخواند. هر آنچه وجود دارد، وابسته به خداست و تنها به این دلیل در هستی جای دارد که خداوند می خواهد که چنین باشد [290-292، 316].
آفرینش جهان هستی تا حدودی «کار مشترک» خدای سه گانه است. پدر، آفریننده و قادر مطلق است. پسر، معنی و مفهوم و قلب جهان است: «همه چیز به وسیله و به سوی او آفریده شده» (کو، 1، 16). ما تازه زمانی درمی یابیم که جهان به چه کار می آید که با مسیح آشنا شویم و درک کنیم که جهان به سوی یک هدف در حرکت است، یعنی به سوی حقیقت، نیکی و زیباییِ خداوند. روح القدس همه چیز را به شکل منسجم نگه می دارد. اوست که «به همه چیز حیات می بخشد» (یو، 6، 63).
بله. قوانین طبیعی و نظام های طبیعی نیز جزئی از آفرینش الهی هستند [339، 346، 354].
انسان همانند برگ سفیدی نیست که روی آن چیزی نوشته نشده باشد. نظم و قوانین حیاتی که خدا در آفرینش خود نگاشته است، بر او نیز نقش بسته است. یک مسیحی «هر کاری که دلش بخواهد» انجام نمی دهد. او به این موضوع آگاه است که اگر قوانین طبیعی را انکار کند، از آفرینش بر خلاف نظم آن استفاده کند و بخواهد از خدایی که او را آفریده است، باهوش تر باشد، به خود و محیط زیست خود زیان می رساند. اگر انسان بخواهد خود به تنهایی برای خود از پایه و اساس طرح بریزد، این کار به منزله باری خارج از توان برای انسان خواهد بود.
در تمثیل هفته کاری که با یک روز تعطیل و استراحت به اوج خود می رسد (پی، 1، 1-2، 3)، این موضوع بیان می گردد که آفرینش چه خوب، زیبا و حکیمانه است [337-342].
از نمادِ «شش روز کاری» می توان این ضوابط و قواعد مهم را نتیجه گیری کرد :١. هیچ چیز وجود ندارد که بدون آفریننده به جهان هستی فراخوانده شده باشد؛ ٢. هر آنچه وجود دارد، به نوع خود خوب است؛ ٣. حتی هر چه که خراب شده است نیز هسته خوبی دارد؛ ٤. موجودات و چیزهای آفریده شد، دارای نسبت و رابطه با یکدیگر هستند و برای همدیگر ساخته شده اند؛ ٥. آفرینش با نظم و هماهنگی که دارد، نیکی و زیبایی بی همتای خداوند را بازتاب می بخشد؛ ٦. در آفرینش، سلسله مراتبی وجود دارد: مقام انسان از حیوانات بالاتر است، رتبه حیوانات از گیاهان و رتبه گیاهان از اشیاء بی جان بیشتر است؛ ٧. آفرینش به سوی جشن بزرگی در حرکت است، یعنی زمانی که مسیح، جهان را به سرمنزل اصلی اش رهنمون شود و خدا کل در کل است ← ٣٦٢.
استراحت خدا از کار، به تکامل آفرینش اشاره می کند که ماوراء تمامی کوشش ها و تلاش های انسانی جای دارد [٣٤٩].
هر چقدر هم که انسانِ اهل کار، همکار کوچک خداوند باشد (پید، 2، 15)، باز هم نمی تواند زمین را با زحمت و تلاش خود نجات دهد. هدف آفرینش «آسمان و زمینی جدید است» (اش، 65، 17)، آن هم از راه نجاتی که به ما هدیه می گردد. بدین ترتیب استراحت روز یکشنبه که همانند چشیدن مزه ای از استراحت آسمانی است، در رده بالاتری از آن کاری قرار دارد که ما را برای آن آماده می سازد ← ٣٦٢
«جهان برای جلال خدا آفریده شده» (شورای نخست واتیکان) [٣١٩، ٢٩3-٢٩4].
دلیلی غیر از محبت برای آفرینش وجود ندارد. در آفرینش، جلال و شکوه خدا نمایان می گردد. از این رو، ستایش خدا، تشویق و دست زدن برای آفرینشگر معنی نمی دهد. زیرا انسان تماشاچی کار آفرینش نیست. «ستایش» خدا برای او به معنای آن است که یکصدا به همراه سراسر آفرینش، از هستی اش سپاسگزار باشد← ٤٨٩