هسته اصلی گناه، انکار خدا و خودداری از پذیرش محبت اوست. این موضوع، در بی توجهی به فرمان های او خود را نشان می دهد [٣85-390].
گناه، چیزی فراتر از رفتاری نادرست یا یک ناتوانی روانی است. هرگونه مردودشماری یا ویران سازی هر چیز نیک یا مردود شمردن نیکی به طور کلی، در واقع انکار خدا است. ژرف ترین و وحشت آفرین ترین شکل گناه، جدایی از خدا و بدینوسیله جدایی از سرچشمه زندگی است. تازه به کمک عیسی است که ما وجه سقوط در گناه را درک می کنیم: عیسی، رنج و درد انکار خدا را با جسم خود به دوش کشید و تاب آورد. او فشار مرگبار گناه را بر خود گرفت تا ما ناگزیر به تاب آوردن آن نشویم. از اینجاست که واژه بازخرید را داریم ← 224-237، 315-318، 348-468.
گناه درواقع خطایی است که یک نفر مسئولیت آن را برعهده دارد. از این رو می توان گفت که منظور از واژه «گناه نخستین»، گناهی شخصی نیست، بلکه مصیبت درمان ناپذیری برای بشریت است که هر انسانی در آن به دنیا می آید، یعنی حتی پیش از زمانی که خود، به اختیار خود مرتکب گناه شخصی گردد [388-389، 402-404].
بندیکت شانزدهم در زمینه گناه نخستین می گوید: «باید درک کرد که همه ما قطره ای از زهر آن طرز تفکری را در خود حمل می کنیم که در تصاویر کتاب ← پیدایش به نمایش گذاشته می شود ... انسان به خدا اعتماد نمی کند. او با سخنان مار گمراه می گردد، این سوء ظن را در خود می پروراند که خدا رقیبی است که آزادی ما را محدود کرده است و ما تازه زمانی به معنای واقعی انسان خواهیم بود که او را رد کنیم ...انسان نمی خواهد هستی و پرباری زندگی اش را از خدا دریافت کند ... و با این کار، در واقع به جای اعتماد به حقیقت، به دروغ اعتماد می کند و به این ترتیب، با زندگی اش به سوی نیستی و مرگ سقوط می کند» (پاپ بندیکت شانزدهم، 08/12/2005).
خیر. اما انسان به دلیل بروز گناه نخستین به شدت صدمه دیده و به گناه متمایل است. به رغم آن، او قادر است به یاری خدا نیکی کند [405].
ما در هیچ موردی ناگزیر به گناه کردن نیستیم. اما در عمل پیوسته مرتکب گناه می شویم، از آن رو که ناتوان و ناآگاه هستیم و به سادگی به گمراهی می افتیم. گناهی که ناگزیر به انجام آن شده باشیم، درواقع گناه نیست، زیرا گناه همواره مستلزم یک تصمیم گیری آزادانه است.
خدا نمی پذیرد که انسان با ارتکاب زنجیره ای از گناهان به تدریج خود و جهان پیرامون خود را نابود کند. او عیسی مسیح را برای ما می فرستد که منجی و نجات دهنده ماست و ما را از سیطره گناه بیرون
می کشد [410-412، 420-421].
«هیچ کس نمی تواند به من کمک کند» _ این عبارت مربوط به تجربه بشری، دیگر مصداق ندارد. آدمی به سبب گناهانش به هرکجا که کشیده شود، خدای پدر پسرش را به آنجا فرستاده است. پیامدِ گناه، مرگ است (رجوع شود به روم، 6، 23). اما پیامد گناه، همچنین نشان دادن همبستگی شگفت انگیزی از سوی خدا نیز هست که عیسی را در مقام یار و منجی نزد ما می فرستد. به همین سبب نیز گناه نخستین، felix culpa (= گناهِ نیکبخت) نامیده می شود: «آه ای گناه سعادبخش، چه منجی بزرگی یافته ای!» (برگرفته از آیین عبادی شب عید فصح).