بله، اما به گونه ای اسرار آمیز؛ خدا همه چیز را از راه هایی که تنها خود می داند، به سوی تکامل نهایی اش، هدایت می کند. در هیچ مقطع زمانی، آنچه او آفریده است، از اختیار او خارج نخواهد شد [302-305].
خدا هم در وقایع مهم تاریخی اثر می گذارد و هم در وقایع کوچک زندگی شخصی ما، بدون آن که آزادی شخصی ما را محدود کند و بی آن که ما فقط عروسک های خیمه شب بازی نقشه های جاودانی او باشیم. در خداوند «زندگی می کنیم و در او حرکت و هستی داریم» (رس، 17، 28). خدا در همه امور گوناگونی که در زندگی به پیشواز ما می آیند، وجود دارد، حتی در رخدادهای دردناک و در وقایعی که به ظاهر بی معنی به نظر می رسند. خدا می خواهد حتی در مسیرهای پر پیچ و خم زندگی ما نیز، زندگی ما را سرراست رقم زند. هر چه که او از ما می گیرد و هر چه به ما می بخشد، در هر چه ما را تقویت می کند و در هر آنچه ما را آزمایش می کند، تمام اینها، تقدیر و نشانه های خواست و اراده او هستند← ٤٣.
تکامل آفرینش از راه تقدیر الهی، بدون آگاهی ما صورت نمی پذیرد. خدا از ما دعوت می کند در تکامل آفرینش با او همکاری کنیم [٣٠7-٣٠8].
انسان نمی تواند از اراده خدا سرپیچی کند. برای او بهتراست بکوشد به ابزار محبت الهی بدل گردد. مادر ترزا سراسر زندگی خود می کوشید این گونه فکر کند: «من تنها مدادی کوچک در دست خداوندمان هستم. حال چه او این مداد را بشکند یا بتراشد و چه با این مداد هر وقت و هر جا بنویسد یا ترسیم کند. اگر نوشته یا تصویر رسم شده نیک باشد، ما نه مداد یا ماده استفاده شده، بلکه آن فردی را ارج می گذاریم که از این مداد استفاده کرده است». اگر خدا با ما و به وسیله ما عمل می کند، هرگز اجازه نداریم اندیشه ها، طرح ها و کردار شخصی خود را با عملکرد خدا اشتباه بگیریم. خدا احتیاجی به کار و فعالیت ما ندارد، به گونه ای که گویا بدون کار ما، چیزی کم داشته باشد.
«خدا تنها زمانی شرارت و بدی را مجاز می شمارد که از آن چیز بهتری به دست آورد» (قدیس توماس آکووین) [309-314، 324].
بدی و شرارت در دنیا، رازی تاریک و دردآور است. حتی عیسای مصلوب از پدر خود پرسید: «خدای من، چرا مرا ترک کردی؟» (مت، 27، 46). بسیاری از مسائل مربوط به این امر، قابل درک نیست. اما ما از یک موضوع کاملاً مطمئن هستیم: خدا صد در صد نیک است. او هرگز نمی تواند منشاء شرارت و بدی باشد. خدا جهان را نیک آفریده است، اما جهان هنوز کامل نیست. جهان با موانع شدید بر سر راه و با طی کردن روندی دردآور، در راه تکامل نهایی اش پرورش و تعلیم می یابد.
به این ترتیب، بهتر می توان آن چیزی را تبیین کرد که کلیسا شرارت فیزیکی می خواند، به عنوان مثال معلولیت از بدو تولد یا بلاهای طبیعی. اما بر خلاف آن، بدی و شرارت های اخلاقی، از راه سوء استفاده از آزادی وارد دنیا می شوند. «جهنم روی زمین» – کودکان سرباز، حملات انتحاری، بازداشتگاه های محکومین به مرگ – اغلب اینها از انسان ها ناشی می شود. بنابراین پرسش مهم این نیست که: «چگونه می توان به خدایی نیک ایمان داشت، اگر این همه بدی و شرارت بر زمین وجود دارد؟» بلکه: «اگر خدا وجود نمی داشت، انسان چگونه می توانست با قلب و عقل خود، زندگی در این جهان را تاب آورد:» مرگ و رستاخیز عیسی مسیح به ما چنین نشان می دهد: بدی و شرارت نه حرف اول را و نه حرف آخر را می زند. خدا اجازه می دهد، از بدترین شرارت ها همیشه نیکی مطلق بیرون آید. ما ایمان داریم که خدا در روز قیامت به تمام ناحقی ها پایان خواهد بخشید. در زندگی جهان آینده، شرارت و بدی جایی نخواهد داشت و درد و رنج به پایان خواهد رسید ← 40، 286-287.