کردار عاری از خشونت از نظر عیسی (یسوع یا یشوعا) جایگاه بسیار بالایی دارد؛ او از شاگردان خود چنین می خواهد: «لیکن من به شما می گویم، با شریر مقاومت کنید بلکه هرکه به رخساره راست تو سیلی زند، دیگری را نیز به سوی او بگردان» (مت، 5: 39) [2311].
عیسی (یسوع یا یشوعا) پطرس را که قصد داشت با خشونت از او دفاع کند، از این کار بازمی دارد: «شمشیر خود را غلاف کن!» (یو، 18: 11). عیسی (یسوع یا یشوعا) فرمان استفاده از اسلحه صادر نمی کند. او در قبال پیلاتوس سکوت می کند. راه او این است که جانب قربانیان را بگیرد، به روی صلیب رود، جهان را از راه محبت خود نجات دهد و صلح طلبان را سعادتمند بخواند. از این رو، کلیسا همچنین به انسان هایی توجه دارد که بنا به دلایل وجدانی از خدمت نظام سرباز می زنند، اما به نحوی دیگر به خدمت جامعه درمی آیند ← 283-284.
خدا به تنهایی حاکم بر زندگی و مرگ است. جز در موارد دفاع از خود یا دیگری، هیچ انسانی حق ندارد انسان دیگری را به قتل برساند [2258-2262، 2318-2320].
خدشه دار کردن حیات به منزله جرمی در پیشگاه خدا است. زندگی انسان امری مقدس است؛ این بدان معناست که زندگی به خدا تعلق دارد و مایملک اوست. حتی زندگی ما به ما به امانت داده شده است. خدا خود زندگی را به ما بخشیده است و فقط اوست که قادر است آن را از ما پس بگیرد. در کتاب خروج به بیان دقیق کلمه آمده است: «قتل مکن!» (خرو، 20: 13).
قتل و همدستی در قتل غیرمجازاند. قتل غیرنظامیان بی سلاح در حین جنگ نیز ممنوع است. سقط جنین نیز از لحظه بسته شدن نطفه ممنوع است. خودکشی، آزار خود و یا صدمه زدن به خود نیز قدغن است. همچنین قتل ترحمی، یعنی کشتن انسان های معلول، بیمار یا رو به موت نیز مجاز نیست [2268-2283، 2322-2325].
این روزها ممنوعیت قتل به کرات با استناد به استدلال هایی به ظاهر بشردوستانه نادیده گرفته می شود. اما نه قتل ترحمی و نه سقط جنین، راه حل هایی بشردوستانه هستند. از این رو، کلیسا در چنین مواردی حکمی شفاف و قطعی صادر می کند. هرکس به نوعی در سقط جنین سهیم باشد، زنی را به انجام آن مجبور سازد یا حتی او را به آن تشویق کند - درست مانند اقدامات دیگر در مغایرت با حق حیات - خود به خود از کلیسا طرد می شود. اگر انسانی که از نظر روانی بیمار است، خود را بکشد، مسئولیت او در این کار اغلب محدود و در بسیاری موارد حتی به کل سلب می شود ← 288.
ما مجاز هستیم و باید جلوی کسی را که آگاهانه و به قصد کشتن به دیگری حمله می کند، بگیریم، آن هم در موارد اضطراری و حتی زمانی که فرد مهاجم به قتل برسد [2263-2265، 2321].
دفاع به وقت ضرورت، فقط یک حق نیست و حتی ممکن است برای فردی که مسئول حفظ جان دیگران است، به یک وظیفه تبدیل شود. با این حال در موارد دفاع از خود نباید از آن سوءاستفاده کرد و آن را به شکل نامتناسب و افراطی به کار گرفت.
کلیسا از این رو با صدور حکم اعدام مقابله می کند که (بنا به گفته پاپ ژان پل دوم، در شهر سن لوئیس به تاریخ 27/01/99) این کار «هم خشونت بار و هم غیرضروری» است [2266-2267].
هر دولت قانونی، اصولاً این حق را دارد که مجازات را به شکل متناسب وضع کند. پاپ هر چند در رساله Evangelium Vitae (انجیل حیات) (1995) نمی گوید که اجرای حکم اعدام، مجازاتی از همه لحاظ غیرقابل قبول و غیرقانونی است. اما گرفتن جان یک تبهکار، اقدامی سنگین است که دولت مجاز است فقط «در موارد ضرورت مطلق» دست به این اقدام زند. این ضرورت زمانی وجود دارد که نتوان جامعه بشری را به نحو دیگری جز گرفتن جان مجرم، حفاظت کرد. اما به گفته ژان پل دوم، این موارد «اگر در عمل کاملاً نامحق نباشند، بسیار نادر هستند».
یاری رسانی مستقیم به گرفتن جان یک انسان، همواره مغایر با فرمان «قتل مکن» (خرو، 20: 13) است. اما همراهی با یک انسان رو به موت، حتی فرمانی در راستای انسان دوستی به شمار می رود [2278-2279].
اصطلاح های مرگ ترحمی فاعلانه و مرگ ترحمی منفعلانه اغلب بحث را مبهم می سازد. درواقع موضوعی که در اینجا مطرح است این است که آیا انسان رو به موت را می کُشیم یا اجازه می دهیم به مرگ طبیعی بمیرد. کسی که آگاهانه به مرگ یک انسانِ در حال موت کمک می کند (مرگ ترحمی فاعلانه)، فرمان پنجم را زیر پا می گذارد. اما کسی که انسانی را در روند مرگش همراهی می کند (مرگ ترحمی منفعلانه)، از فرمان محبت به همنوع پیروی کرده است. مرگ ترحمی منفعلانه به این معناست که با آگاهی از مرگ قطعی یک انسان، از اقدامات پزشکی غیرمعمول، پرهزینه و همچنین از اقداماتی که به هیچ وجه به نتیجه ای مثبت منجر نمی شود، چشم پوشی شود. تصمیم به این امر برعهده شخص بیمار است که باید پیشاپیش طی یک روند قانونی تصریح شده باشد. اگر فرد بیمار قادر به این کار نباشد، باید فردی که وکالت تام الاختیار او را برعهده دارد، این امر را برای وی توضیح دهد یا بنا به خواسته های احتمالی فرد رو به موت اقدام کند. هرگز نباید در پرستاری از فرد محتضر کوتاهی کرد؛ این جزئی از فرمان محبت به هم نوع و عملی از سر شفقت است. همزمان باید گفت که این امر مشروعیت دارد و با منزلت بشری نیز همخوان است که داروهایی مسکن به کار گرفته شود، حتی با در نظر گرفتن این خطر که به کمک آنها طول زندگی فرد بیمار کوتاه تر می شود. امر تعیین کننده این است که با به کار گرفتن این داروها، مرگ نه به عنوان هدف و نه به عنوان ابزار برای پایان بخشیدن به درد مدنظر قرار گیرد ← 393.
زندگی انسان که هدیه خدا است، مایملک مستقیم خداست؛ این زندگی از لحظه نخست مقدس است و باید از هرگونه مداخله انسانی در آن پرهیز کرد. «قبل از آن که تو را در شکم صورت بندم تو را شناختم و قبل از بیرون آمدنت از رحم تو را تقدیس نمودم و تو را نبی امت ها قرار دادم» (ار، 1: 5) [2270-2274، 2322].
تنها حاکم بر زندگی و مرگ خدا است. حتی زندگیِ «من» به من تعلق ندارد. هر کودکی از زمان بسته شدن نطفه اش، از حق حیات برخوردار می شود. هر انسانِ به دنیانیامده ای از همان ابتدا، یک فرد مجزا محسوب می شود که هیچ احدی از جهانِ خارج از او، حق خدشه دار کردن حقوق او را ندارد، نه دولت، نه پزشک و نه حتی مادر یا پدر. شفافیت و صراحت کلیسا در این زمینه، نشانی از کمبود شفقت نیست، بلکه کلیسا بیشتر مایل است به زیان های جبران ناپذیری اشاره کند که در حق کودک بی گناهِ به قتل رسیده، والدین و کل جامعه روا می شود. حفاظت از جان های بی گناه در زمره اولویت دار ترین وظایف دولت است. اگر دولتی از انجام این وظیفه سر باز زند، خود به زیربناهای خود در مقام دولت قانونی ضربه می زند ← 237،379.
خیر. سقط جنین کودک معلول همواره به منزله جنایتی سنگین بوده است، حتی اگر با این انگیزه صورت بگیرد که از رنج و دردهای این انسان در آینده جلوگیری شود ← 280.
-
خیر. جنین ها انسان هستند، زیرا زندگی انسان ها با ترکیب شدن سلول های جنسی نر و ماده آغاز می شود [2275، 2323].
جنین را به چشم ماده ای زیستی نگریستن، آن را «تولید» کردن و «استفاده» از سلول های بنیادی آن برای مقاصد پژوهشی، عملی کاملاً غیراخلاقی است و در زیر مجموعه ممنوعیت قتل می گنجد. پژوهش بر سلول های بنیادی بزرگسالان را باید به گونه دیگری ارزیابی کرد، زیرا این سلول های به شکل یک انسان رشد نمی کنند. مسئولیت مداخله های پزشکی روی جنین را تنها زمانی می توان برعهده گرفت که به قصد درمان صورت گیرند، طی آنها حیات و رشد بدون مانع کودک تضمین شود و همچنین خطرهای این مداخله به نسبت گسترده نباشد ← 292.
حق حیات انسان و منزلت بشری همانند یک واحد یکسان هستند؛ آنها به گونه ای غیرقابل تفکیک به هم پیوند خورده اند. می توان انسانی را از لحاظ روحی نیز به سوی مرگ سوق داد [2284-2287، 2326].
فرمان «قتل مکن» (خرو، 20: 13) هم به خدشه ناپذیری روحی و هم به خدشه ناپذیری جسمی مربوط می شود. هرگونه انحراف و گمراه سازی در مسیر شر و هر نوعی از به کار گرفتن خشونت به منزله گناهی سنگین است، بویژه زمانی که در مناسبات خویشاوندی صورت گیرد. جرم بویژه زمانی سنگین است که خویشاوندی میان بزرگسالان و کودکان به اثبات رسد. در اینجا نه فقط سوءاستفاده های جنسی، بلکه همچنین فریفتگی روحی از سوی والدین ← کشیشان، آموزگاران یا مربیان که نقش خود را از ارزش ها منحرف می سازند و غیره نیز مد نظر است.
در فرمان پنجم، به کار گیری خشونت درقبال بدن خودمان نیز ممنوع شده است. عیسی (یسوع یا یشوعا) به تأکید از ما می خواهد، خود را بپذیریم و دوست بداریم: «همسایه خود را مثل خود محبت نما» (مت، 22: 39).
دست زدن به اموری خودویرانگرانه مغایر با سلامتی جسمی خودمان (خراش دادن بدن و نظایر آن) در اغلب موارد، واکنش هایی روانی نسبت به تجربیاتی در زمینه طردشدگی و کمبود محبت هستند؛ از این رو این کارها در درجه نخست، محبت همه جانبه ما به سوی یک چنین انسان هایی را مطالبه می کنند. در خصوص اهدای عضو از بدن، باید این نکته نیز آشکار گردد که انسان از هیچ حقی برای آن برخوردار نیست که جسمی را که خدا به او هدیه داده است، از بین ببرد ← 379.
تندرستی به منزله ارزشی مهم است که البته به هیچ وجه مطلق به شمار نمی رود. ما باید با جسمی که خداوند به ما هدیه کرده است با سپاسگزاری و دقت رفتار کنیم، اما همزمان نباید اسیر و بنده تن شویم [2288-2290].
دقت نظر مناسب در زمینه تندرستی، یکی از وظایف بنیادی دولت است که باید شرایط لازم برای حیات شهروندان را فراهم کند، شرایطی که طی آن، تغذیه، اسکان سالم و مراقبت های پزشکی برای همه تضمین شده باشد.
استفاده از مواد مخدر از آن رو گناه به شمار می رود که عملکردی در مسیر خودویرانگری و به این ترتیب مغایر با حیاتی است که خداوند از سر محبت به ما اهداء کرده است [2290-2291].
هرگونه وابستگی انسان به مواد تخدیری مجاز (الکل، دارو، تنباکو) و به میزان افراطی به مواد مخدر غیرمجاز، به منزله انتخاب بردگی در ازای آزادگی است؛ این کار به تندرستی و حیات فرد لطمه می زند و به همنوعان او نیز زیان هایی سنگین وارد می آورد. هرگونه خودفراموشی و از خود بیخودی انسان در حالت تخدیر که افراط در غذاخوردن و نوشیدن، تن سپاری مطلق به تمایلات جنسی یا رانندگی با سرعت جنون آمیز همه و همه جزو آن هستند، به معنای خدشه دار کردن منزلت انسانی و آزادی و از این رو، گناهی در پیشگاه خداست. استفاده معقولانه، آگاهانه و متناسب از مواد لذت بخش را باید از این استفاده افراطی تفکیک کرد ← 286.
آزمایش های علمی، روانشناسانه و یا پزشکی روی انسان زنده فقط زمانی مجاز است که نتایجی که از این آزمایش های انتظار می رود، برای رفاه حال بشر مهم باشند و از راه دیگری نتوان به آن نتایج دست یافت. اما کل این روند باید با موافقت داوطلبانه افراد مربوطه صورت گیرد [2292-2295].
علاوه بر آن، آزمایش ها نباید به شکل نامتناسبی خطرناک باشند. انسان ها را برخلاف خواسته شان به ابزارهای پژوهشی تبدیل کردن، یک جرم است. سرنوشت دکتر واندا پولتاوسکا، خانم مبارز لهستانی و یکی از نزدیکانِ معتمدِ پاپ ژان پل دوم، یادآور آن است که در گذشته و همچنین امروزه چه خطرهایی کمین کرده اند. واندا پولتاوسکا در خلال دوران حکومت نازی ها قربانی آزمایش های جنایتکارانه بر انسان ها در اردوگاه اجباریِ راونسبروک (Ravensbruck) شد. این خانم روانپزشک، بعدها مدافع نوآوری در اخلاقیات پزشکی شد و درزمره اعضای بنیانگزارِ فرهنگستان پاپیِ مدافع زندگی بود.
اهدای عضو می تواند طول زندگی را افزایش یا کیفیت آن را بهبود بخشد، به همین دلیل این کار، تا زمانی که کسی مجبور به آن نشده باشد، خدمتی واقعی به همنوع به شمار می رود [2296].
این امر باید قطعی شده باشد که فرد اهداءکننده در زمان حیاتش آزادانه و آگاهانه با این امر موافق بوده است و به قصد اهدای عضو ، به قتل نرسیده باشد. اهدای عضو به هنگام حیات هم امکان پذیر است، برای نمونه در موارد اهدای مغز استخوان یا اهدای یک کلیه. شرط اهدای عضو از جسد، اطمینان قطعی از مرگ فرد اهداءکننده و موافقت او در زمان حیات یا موافقت بستگان او است.
این حق با به کار گرفتن خشونت، از راه آدم ربایی و گروگان گیری، تروریسم، شکنجه، تجاوز، عقیم سازی اجباری و خشونت آمیز و همچنین قطع عضو و وارد آورد نقص عضو خدشه دار می گردد [2297-2298].
این تخطی های بنیادی علیه عدالت، محبت و منزلت بشری، حتی آن زمان که در پوشش اقتدار دولتی صورت گیرند، قابل توجیه نیستند. کلیسا همچنین این روزها با آگاهی از گناهان تاریخی مسیحیان، با هرگونه خشونت جسمی و روحی، بویژه در قالب شکنجه، مبارزه می کند.
مسیحیان فرد محتضر را تنها نمی گذارند. آنان به او کمک می کنند که بتواند با برخورداری از اعتمادی ناشی از ایمان، در منزلت و صلح، تن به مرگ بسپارد. آنها همراه با او دعا می کنند و به فکر آن هستند که او بتواند به موقع ← آیین های فیض بخش را دریافت دارد [2299].
-
مسیحیان با جسد فرد متوفی با احترام و محبت رفتار می کنند و همچنین با آگاهی از این که خدا او را به رستاخیز از مردگان فراخوانده است [2300-2301].
این جزئی از نوع نگرش و برخورد مسیحیان با مرگ است که فرد متوفی با منزلت و احترام به خاک سپرده شود و همچنین گور او تزئین و مراقبت شود. این روزها کلیسا انواع دیگر خاکسپاری را نیز می پذیرد (برای نمونه سوزاندن جسد)، البته به شرط آن که این کار به عنوان نشانه ای از مخالفت با ایمان به رستاخیز جسم صورت نگیرد.
صلح پیامد عدالت و نشانه ای از محبت تحقق یافته است. هرکجا که صلح باشد (بنا به گفته توماس آکوئین) «هر آفریده ای می تواند در نظامی خوب، به آرامش دست یابد». صلح زمینی تصویری از صلح مسیح است که زمین و آسمان را آشتی داده است [2304-2305].
صلح چیزی فراتر از عدم جنگ و همچنین فراتر از برقراری دقیق تعادلی میان نیروها است («تعادلِ وحشت»). در وضعیت صلح، انسان ها می توانند با مایملک خود که از راه عادلانه حاصل کرده اند، در امنیت زندگی کنند و با یکدیگر تبادلی آزادانه داشته باشند. در صلح، به منزلت انسان ها و حق تصمیم گیری آزادانه افراد و ملت ها توجه می شود. در صلح، شاخص همزیستی انسانی، همبستگی برادرانه است ← 66، 283-284، 327.
پولس می گوید: «خشم گیرید و گناه مورزید؛ خورشید بر غیظ شما غروب نکند» (اف، 4: 26) [2302-2304].
خشم در ابتدا همواره هیجانی طبیعی و واکنشی به بی عدالتی است که فرد تجربه می کند. اما اگر خشم به نفرت تبدیل شود و انسان برای همنوع خود، شر آرزو کند، احساسی طبیعی به گناهی سنگین در قبال محبت تبدیل می شود. هر خشم مهارنشده ای، بویژه با اندیشه به انتقام، با صلح مغایرت دارد و «آرامشِ نظام» را مختل می کند.
کلیسا در راه احقاق صلح تلاش می کند، اما پشتیبان یک صلح گرایی افراطی نیست. توضیح آن که نمی توان نه افراد و نه نهادهای دولتی و جماعات را از حق بنیادی دفاع از خود در موارد ضروری و همچنین دفاع با اسلحه محروم ساخت. جنگ از نظر اخلاقی، فقط به عنوان آخرین ابزارِ ممکن قابل توجیه است [2308].
کلیسا به گونه ای سوءتفاهم ناپذیر به جنگ جواب رد می دهد. مسیحیان باید دست به هر کاری بزنند تا به موقع از جنگ جلوگیری شود: آنان مخالف تجمع سلاح و معاملات اسلحه هستند؛ آنان با تبعیض های نژادپرستانه، قومی و دینی می جنگند؛ آنان به پایان دادن به بی عدالتی های اقتصادی و اجتماعی کمک می کنند و به این ترتیب، صلح را قدرت می بخشند ← 283-284.
به کارگیری خشونت نظامی فقط در حادترین وضعیت اضطراری امکان پذیر است. برای یک «جنگ عادلانه»، معیارهای فراوانی وجود دارد، از جمله: 1. اعلام چنین تصمیمی از سوی مقامات ذیصلاح؛ 2. دلیلی محکمه پسند و منصفانه؛ 3. هدفی عادلانه؛ 4. جنگ باید آخرین راه حل ممکن باشد؛ 5. ابزار به کار گرفته شده برای جنگ باید متناسب با شرایط و اوضاع باشند؛ 6. باید چشم اندازی مثبت برای دستیابی به موفقیت وجود داشته باشد [2307-2309].
-